ندای آغاز

متن مرتبط با «اولین» در سایت ندای آغاز نوشته شده است

اولین سالگرد ندای آغاز، دل نوشته های بی پایان

  • شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد،و نسیمی خنک از حاشیه ی سبز پتو خواب مرا می روبد، بوی هجرت می آید، بالش من پر آواز پر چلچله هاست. من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم هیچ چشمی، عاشقانه به زمین خیره نبود کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد... *********   دل نوشته هایی را با عنوان "ندای آغاز" درست و ایجاد کردم . اوایل شهریور ماه 1395 بود و در اوا, ...ادامه مطلب

  • اولین سالگرد ندای آغاز، دل نوشته های بی پایان

  • شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد، و نسیمی خنک از حاشیه ی سبز پتو خواب مرا می روبد، بوی هجرت می آید، بالش من پر آواز پر چلچله هاست. من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم هیچ چشمی، عاشقانه به زمین خیره نبود کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد... *********   دل نوشته هایی را با عنوان "ندای آغاز" درست و ایجاد کردم . اوایل شهریور ماه 1395 بود و در او,اولین,سالگرد,ندای,آغاز،,نوشته,پایان ...ادامه مطلب

  • بانکوک : سومین کنگره IBBY (اولین روز و مراسم افتتاحیه )

  • سه شنبه 9 می 2017 (برابر 19 اردیبهشت 1396) اولین روز شروع سومین کنگره IBBY (دفتر بین المللی کتاب برای نسل جوان) و افتتاحیه این کنگره در هتل بزرگ آرنوما بانکوک بود. ساعت 7 صبح به وقت بانکوک و  4/30 به وقت ایران، به رستوران هتل برای صبحانه رفتیم. صبحانه  رستوران ترکیبی از صبحانه تایلندی  و بطور کلی کشورهای آسیا و اروپایی بود. صبحانه تایلندی برنج کته نیمه پخته با کلی ادویه، سبزیجات نیمه خام، ماکارونی و سوسیس و کالباس پخته و سوپ رقیق که به ذائقه ما خوشایند نبود و جور در نمی آمد. البته چیزهای دیگری هم بود که میشد میل کرد تخم مرغ آب پز ، نیمرو و انواع شیرینی، کیک و نان تست همراه با چای و قهوه و آب م,بانکوک,سومین,کنگره,اولین,روز,مراسم,افتتاحیه ...ادامه مطلب

  • اولین یاس ها

  • آه، این یاس ها، این یاس های سفید! می توانم اولین روزی را به یاد آورم که دست هایم را از این یاس ها، از این یاس های سفید، پُر کردم... من آفتاب و آسمان و زمین سبز را دوست داشته ام؛ من زمزمه ی آب رودخانه را در تاریکی نیمه شب شنیده ام؛ هنوز خاطرم از اولین یاس های سفیدی که در بچگی به دست گرفته بودم خوشبوست. در بامدادهای خاکستری بارانی چه ترانه های فراغت که زیر لب زمزمه کرده ام. حلقه گل شام گاهی گل های بَکوُلَه را که دست عشق ساخته به گردن آویخته ام. دلم هنوز از یاد آن اولین یاس های شادابی که در بچگی دست هایم از آن پُر بود عطر آگین است...  ,اولین اهنگ های یاس ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها