مرور کتاب آئورا

ساخت وبلاگ

معرفی کتاب

کتاب «آئورا» نوشتۀ نویسندۀ مکزیکی «کارلوس فوئنتس» با ترجمۀ «عبدالله کوثری» است. کتاب توسط نشر نی منتشر شده است. آئورا، نام دیگر تمنا است. برگرفته از واژۀ یونانی« آورا» به معنی نسیم، نسیمی که انعکاسی ست از انرژی‌های موجود در بدن که شخصیت و طرز زندگی و افکار و احساسات انسانی را منعکس می‌کند. رمان کوتاه آئورا از زاویه دید دوم شخص مفرد روایت شده است. تمام داستان با تو مفرد خطاب می شود. به طوری که خواننده با راوی یکی می شود.

دربارۀ کتاب

خانم پیری به نام کونسوئلو که در خانۀ قدیمی در فرانسه با برادرزاده اش دختری بیست ساله به نام «آئورا» و خرگوش و گربه‌اش زندگی می‌کند. چند وقت پیش تصمیم می‌گیرد که دست نوشته‌‌ها و خاطرات شوهرش «ژنرال یورنته» که یکی از ژنرال های ارتش مکزیک است را تا قبل از مرگش مرتب کند. او به دنبال کسی می‌گردد که خاطرات همسرش را جمع و جور کند و آن ها را دوباره بنویسد و منتشر کند.

«آگهی استخدام: تاریخدان جوان، جدی، با انضباط. تسلط کامل بر زبان فرانسۀ محاوره ای.» جوان، تسلط بر زبان فرانسه، کسی که مدتی در فرانسه زندگی کرده باشد، مقدم است. بخاطر همین آگهی استخدام در روزنامه می‌دهد و با عنوان «تاریخدان جوان نیاز دارد و دستمزد خوبی هم بابت آن درنظر گرفته شده است. «حقوق چهار هزار پسو در ماه، خوراک کامل، اتاق راحت برای کار و استراحت.» اما در آگهی یک شرط نوشته شده: ویراستار باید در منزل پیرزن ساکن شود و در آن جا کار کند.

پسر جوانی به نام «فلیپه مونترو» آگهی را در روزنامه می‌خواند. با خودش فکر می‌کند که چنین فرصتی هر روز برایم پیش نمی‌آید. فلیپه مونترو، بورسیۀ سابق در سوربون، تاریخدانی انباشته از اطلاعات بی ثمر، خو کرده به کندوکاو در لابلای اسناد زرد شده، آموزگار نیمه وقت مدارس خصوصی، نه صد پسو در ماه. اما اگر چنین آگهی می دیدی بدگمان می شدی و آن را یک شوخی تلقی می کردی. «نشانی، دونسلس 815». شمارۀ تلفنی در کار نیست. شخصا مراجعه کنید. فلیپه مونترو به آدرس آگهی استخدام می‌رود و به خیابان دونسلس می رود. با خودش فکر می‌کند که عجیب است هنوز کسی در آن جا زندگی می‌کند و هیچ کس در مرکز قدیمی شهر خانه ندارد. پسر جوان آدرس داده شده را پیدا می کند و به داخل منزل می رود. بعد از گفت و گو با خانم کونسوئلو و شرایط کاری آن موافقت می کند و استخدام می شود و در خانه ی پیرزن ساکن می شود. آئورا او را به اتاقش راهنمایی می‌کند. فلیپه از خانۀ تاریک با بافت قدیمی‌اش متعجب می شود. نور کم سویی از راهرو ها و مهمانخانه به اتاق ها منعکس می‌شود.

خانم کونسوئلو در چمدانی که در اتاقش است با کلید آن را باز می‌کند و دستنوشته های شوهرش در سه قسمت خاطرات به ترتیب هر یک با نوار رنگی زرد، آبی و قرمز به دورش بسته شده یوده است. اولین خاطرات را به فلیپه می دهد که روی آن کار کند سپس کلید چمدان را به او می‌دهد که بقیه را به ترتیب بردارد و کار را ادامه دهد. در طی دورانی که فلیپه مونترو در منزل خانم کونسوئلو اقامت دارد به آئورای زیبا علاقه مند می شود و احساسی نسبت به او پیدا می‌کند. علاقۀ فلیپه به آئورا و درک تدریجی او نسبت به رابطۀ آئورا با عمه اش، نیروی محرکه و خاص این داستان شگفت انگیز و پیچیده و وهم آلود است.

زنی پیر، مردی جوان و زنی جوان. در خانه‌ای که همه چیز در آن بوی گذشته می دهد و گویی تنها نیرویی که آن را برپا نگه داشته یادها و نفس ها و عطرهای گذشته است. اما در این میان چیزی ناشناختی، جادویی شگفت در کار است تا از گذشته بگذرد و به اکنون و آینده، به جاودانگی، برسد:

جاودانگی عشق، جاودانگی جوانی.

آئورا، نام دیگر تمناست.

ژانر کتاب از نوع رئالیسم جادویی است که با وهم و خیال در گذشته و حال و آینده نوشته شده است. آئورا رمانی خاص، پیچیده و جذاب است. نویسنده فضایی وهم آلود را چنان توصیف کرده که برای خواننده تشخیص مرز خیال و واقعیت در آن کمی دشوار است و شاید خواننده خود را در این فضا سرگردان می‌بیند.

دربارۀ نویسنده کتاب

کارلوس فوئنتس در 11 نوامبر 1928 در پاناماسیتی به دنیا آمد. نویسندۀ مکزیکی و یکی از سرشناس‌ترین و مشهورترین نویسندگان اسپانیایی زبان است. مادرش برتا ماسیاس ریواس و پدرش رافائل فوئنتس بوئه تیگر است. پدرش از دیپلماتیک های مشهور مکزیک بود؛ به همین دلیل او در کودکی در کشورهای مختلفی زندگی می کرد. در سال 1936 خانوادۀ کارلوس در شهر واشینگتن دی سی ساکن شدند. این باعث شد که او با زبان انگلیسی آشنا شود. کارلوس دورۀ، دبیرستان را در سانتیاگو، شیلی و بوئنوس آیرس گذراند. نخستین مجموعۀ داستان های کوتاه فوئنتس در سال 1954 منتشر شد. او در دانشگاه های مختلفی همچون پرینستون، هاروارد، پنسیلوانیا، کلمبیا، کمبریج، براون و جورج میسون سابقۀ تدریس داشت. سبک فوئنتس در داستان نویسی تلفیق رویدادهای سیاسی و اجتماعی تاریخی با داستان بود. در لایه لایه آثار خود به بازگویی تاریخ مکزیک در آمیزه ای با تم‌های عشق و خاطره و مرگ پرداخته داست. برخی او را خالق دوباره مکزیک خوانده اند. فوئنتس در سن هشتاد و سه سالگی در سال 2012 به دلیل مشکلات قلبی درگذشت. رمان کوتاه «آئورا» یکی از آثار مشهور اوست. آثار فوئنتس شامل آسوده خاطر، پوست انداختن، درخت پرتقال، سرزمین ما، مسند عقاب، مرگ آرتیمو کروز، گربه مادرم، کنستانسیا، آب سوخته، سرهیدرا و زندانی لاس لوماس است. مقاله‌ای به زبان فارسی به تازگی با نام «خودم با دیگران» (با نام دیگر از چشم فوئنتس) با ترجمۀ عبدالله کوثری منتشر شده است.

بخشی از کتاب

در را پشت سر می بندی و چشم به تاریکی دالانی سرپوشیده می دوزی. این باید حیاطی یا چیزی مثل آن باشد، چرا که می توانی بوی گل، رطوبت گیاهان، ریشه های در حال پوسیدن و عطری خواب آلود و سنگین را بشنوی. نوری نیست که راهنمایت باشد. در جیبت به دنبال کبریت می گردی که صدایی تیز و نازک خطاب به تو می گوید: « نه ، لازم نیست. خواهش می کنم. سیزده قدم به جلو بردارید، سمت راستتان به پلکانی می رسید. لطفا بالا بیایید. پله ها بیست و دو تاست. بشماریدشان.» سیزده قدم. سمت راست. بیست و دو. پیچیده در بوی نمناک گیاهان، گام هایت را می شماری.

آن گوشه چمدان را باز کنید، کاغذهای سمت راست را که روی کاغذهای دیگر است این جا بیاورید. دورش نوار زرد بسته. من خوب نمی بینم. آه، بله... مسئله این است که من به تاریکی عادت کرده ام. سمت راست من... همین طور بروید تا چمدان برسید. دورمان دیوار کشیده اند، آقای مونترو. چهار طرفمان را ساختمان بالا برده اند و جلو نور را گرفته اند. سعی کرده اند مرا وادار به فروش کنند، اما تا زنده ام نمی فروشم. این خانه برای ما پر از خاطره است. مگر مرده ام را از این جا بیرون ببرند. بله، همین است، متشکرم. می توانید مطالعۀ این قسمت را شروع کنید. قسمت های دیگر را بعد می دهم. شب بخیر آقای مونترو.

تمام صبح را سرگرم کار نوشته ها می شوی، قسمت هایی را که می خواهی حفظ می کنی، رونویسی می کنی و قسمت هایی را که بد می شمری، باز می نویسی. کاری که همه وقایع نامه های پراکنده را خلاصه می کند، مفهومی به آن ها می بخشد و شباهت‌های موجود میان همۀ کوشش ها و ماجراجویی‌های عصر طلایی اسپانیا و همۀ سرمشق های انسانی و دستاوردهای عمدۀ رنسانس را کشف می‌کند.

اکنون می‌دانی چرا آئورا در این خانه زندگی می‌کند: برای آن که توهمِ جوانی و زیبایی را در این پیرزن مفلوک دیوانه همیشگی کند. آئورا، همچون آینه‌ای، همچون شمایلی دیگر بر آن دیوار، با ردیف ردیف نذر و نیاز، قلب های درون محفظه ها، قدیسان و شیاطین خیالی‌اش، در این خانه اسیر شده است.

بخش آخر کتاب شامل دو پیوست است. پیوست اول: کارلوس فوئنتس برای دوستش لیلیان هلمن می نویسد که چگونه آئورا را نوشتم. و در پایان به این نکته اشاره می کند که متن اسپانیایی آئورا در 1962 منتشر کردم. دختری که من، وقتی کودک بود در مکزیک دیده بودمش و بار دیگر، باز آفریدۀ روشنایی پاریس، در بیست سالگی دیدارش کرده بودم، به دست خود مرد، دو سال پیش، در مکزیکوسیتی، در چهل سالگی. در پیوست دوم: گاهشمار زندگی فوئنتس آورده شده است. در متن اثر پانویس نوشته شده است.

ندای آغاز...
ما را در سایت ندای آغاز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azdanesho بازدید : 30 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 19:22