وقتی تحصیل در دانشگاه خاطره می شود

ساخت وبلاگ
 

من روز خویش را با آفتاب روی تو،

کز مشرقِ خیال دمیده ست آغاز می کنم،

من با تو می نویسم و می خوانم

من با تو راه می روم و حرف می زنم

 *********

 یک اتفاق بسیار خوب و دوست داشتنی  در گوشه ای از زندگی ام به وقوع پیوست، خبر قبول شدنم در مقطع کارشناسی ارشد رشته علم اطلاعات و دانش شناسی در دانشگاه خوارزمی (تربیت معلم سابق) بود. در این باره گوشه ای از خاطرات خوب و  به یادماندنی  دانشگاه را بازگو می کنم. 

خیلی حرف های نزده و نگفته دارم که دلم می‌خواهد بگویم ولی دست و قلم قاصر است  و نمی دانم چطور شروع کنم  و از کجا بگویم. اما به هر حال، و به قول معروف، حرف دل را باید گفت.

از اینجا آغاز می کنم که فصلی دیگر از خزان زندگی تحصیلی ام رقم خورد و بعد از مدتی دانشجوی کارشناسی ارشد رشته کتابداری و اطلاع  رسانی شدم.

آبان سال 1390 بود که سر کلاس رفتم؛ خیلی خوشحال بودم که به یکی از اهدافم نائل شده ام. به خاطر شیوه ی پذیرش دانشجو در دانشگاه  (آموزش  محور)، ما در کلاس  زیاد بودیم. ما تقصیر نداشتیم. دانشگاه این تعداد ظرفیت را اعلام کرده بود و گرفته بود که ای کاش نگرفته بود چون بعضی از اساتید دائم بهمان یاد آوری می کردند  که شماها زیادید و آموزش  محورهستید؛ و حتی بعضی از اساتید در این دوره با ما درس برنداشتند وبرای این عدم توجه به ما بهانه های غیر منطقی می آوردند.

 در کلاس، نصف  بچه ها از شهرهای مختلف بودند و نصفی هم از تهران،  خلاصه در این مورد تساوی برقرار بود. ترم اول، دوره ی آشنایی با کلاس و درس و استادان بود. اولش جور شدن با محیط و بچه ها  برایم سخت بود چون از شهرهای مختلف و با فرهنگ های گوناگون آمده  بودند؛ ولی در آخر ترم کم کم با  آنها جور شدم. در کل، کلاس و بچه های خوبی داشتیم و تقریبا به استثنای بعضی از استادها، بقیه خوب بودند.  همیشه رفتار و شخصیت معلم و یا استاد می تواند الگو باشد و روی آدم تاثیر مثبتی بگذارد و برعکس آن هم هست. استادانی که تجربه کافی و تسلط مناسبی جهت تدریس ندارند وهم خود را خسته می کنند و هم دانشجو را. به نظر من، یک استاد باید توانایی این را داشته باشد که عشق و علاقه را در شاگردانش زنده و مهیا کند و به استعدادهای آنها پی ببرد.

 در کتاب" گوهرماندگار(دکتر فتاحی)" یکی از شاگردانشان در مورد استاد فتاحی این چنین گفته بودند که:"اگر معلم توانست عشق شاگرد به استاد را در دانشجو زنده کند، ایشان لیاقت «استاد بودن» را دارد. شاید این عشق، به خاطر ویژگی های بارزی است که ایشان دارد. افتخار می کنم به شاگردی شان، زیرا اندیشیدن را به من آموخته و من ستایشگر ایشان هستم."

به راستی که این چنین است و معلم خوب و دلسوز، می تواند تأثیر بسزایی در سرنوشت آدم بگذارد. خوشبختانه در دانشگاه مان اساتید خوب و متعهدی بودند و هستند که با عشق و علاقه از هیچ کوششی برای یادگیری خوب و مستمر به دانشجویان شان دریغ نداشتند و ندارند. در طول زندگی ممکن است از افراد مختلفی تاثیر بگیریم، تأثیراتی که گاهی تا همیشه ماندگار خواهند بود و حتی می توانند بدون آن که بدانیم مسیر زندگی مان را تغییر دهند.

 همان طور که در کتاب گوهر ماندگار اشاره شده است، اگر استادی بتواند عشق و علاقه را در دانشجو زنده و شکوفا کند واقعا باید لقب استاد بودن را به او داد. دردانشگاه ، استادهایی داشتیم که واقعا همه ی بچه ها با عشق و علاقه سر کلاس می آمدند و رابطه‌ی محکم و استواری بین استاد و دانشجو برقرار بود. برعکسش هم داشتیم استادهایی که سر کلاس حتی جرأت سوال و بحث و تبادل نظر را نداشتیم چون در کلاس جز ترس و دلهره و استرس چیزی حاکم نبود، و همه لحظه به لحظه و دقیقه به دقیقه منتظر بودیم که کلاس درس مورد نظر تمام شود.

به نظرم ، یکی از اصول روش تدریس که باید هر استادی به آن واقف باشد و تسلط کافی داشته باشد، اصول روانشناسی است که با علم و آگاهی به آن بتواند چطور با دانشجو رفتار درست و اصولی داشته باشد.

خلاصه این دوران تحصیلی خیلی زود گذشت. خاطرات خوب و به یاد ماندنی از استادهای خوب و فهمیده در خاطرم همیشه محفوظ می ماند و از آنها به خاطر احساس و انگیزه ی خوبی که در طی دوران تحصیلم به من دادند، قدردانی می کنم و همیشه از آنها به نیکی یاد می کنم و خواهم کرد.

 حالا من مانده ام و با این خاطرات دل انگیز تحصیل در دانشگاه که هنوز درس تمام نشده، دلتنگی هایش شروع شده است. 

 « 26 دی ماه 1391 »

 «سبزترین خاطرات، از آن کسانی ست که یادشان همیشه در قلب مان جاودانه باقی می ماند...  

ندای آغاز...
ما را در سایت ندای آغاز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azdanesho بازدید : 166 تاريخ : سه شنبه 23 شهريور 1395 ساعت: 3:09