زمستان در قلب من است

در ماه گذشته با اتفاقات خوب و بد، تلخ و شیرین و ... مواجه بودم. اتفاقات و خبرهای خوب و مسرت بخشی که همیشه باعث خوشحالی است و برای چند روز حالت را خوب می کند و مثل باتری شارژت می کند. اما اتفاقات بد و غم انگیز، آدم را می برد به تونل زمان و خاطرات دوران جوانی و خیلی چیزهای دیگر...

یکی از این اتفاقات غم انگیز، خبر ناگوار از دست دادن پسر خاله ام بود بسیار زود دست تقدیر و روزگار طوری دیگر برایش رقم زد و متاسفانه از دنیا رفت... 

لحظه ها ،ثانیه ها، روز ها و ماه ها همین طور سریع  و بطور متناوب از پی هم گذشتند. تا این که روز چهلمش نزدیک است. فقط این را می توانم بگویم که با خودش خاطرات ، شیطنت بازی های دوران بچگی و جوانی را برایمان باقی گذاشت و رفت به دیار باقی... گاهی فکر می کنم چقدر خوب بود  می شد مثل یکی از فیلمهای تلویزیون که خیلی سال پیش با عنوان "تونل زمان" نشان داده شده بود و یا فیلمهایی تخیلی و از این قبیل که به یک جور و طریقی مثلا می رفتند به زمانهای خیلی دور و عقب... ای کاش می‌توانستیم که در واقعیت هم زمان را به عقب ببریم. البته برعکسش هم اخیرا فیلمی در یکی از کانالهای ماهواره دیدم که به زمان آینده می‌رفتند که فیلم جالبی بود. خلاصه زندگی با تمام فراز و نشیبش باز هم شیرین است و باید با عشق و امید  زندگی کرد و با سختی ها و اتفاقات دردناک مبارزه کرد.

تا اینجا خبر غم انگیزی بود. اما یکی از چیزهای خوب که برایم پیش آمده پیوستن به گروه کلیات فرهنگنامه کودکان و نوجونان شورای کتاب کودک بود و همکاری در تدوین مقاله برای فرهنگنامه. البته اول راه شاید برایم کمی سخت باشد. اما در این سختی خیلی چیزهای خاص و شیرین نهفته است و وجود دارد. منهم با این سختی کنار خواهم آمد و با دل و جان پذیرایش هستم. چون می دانم که در این راه چیزی یاد می گیرم و تجربه ای هم  بدست می آورم. چیزی از دست نمی دهم. یاد دوران نوشتن پایان نامه ام افتادم  و این کلام خوب و ارزشمند استاد عزیزم را فراموش نمی کنم که به من گفته بودند: " شما با عشق و علاقه و وسواس علمی کارتان را دنبال کردید و از سختی های آن نهراسیدید. این مهمترین یافته در کار پایان نامه است. یعنی پذیرفتن مسئولیت و درست انجام دادن کار و یادگیری مستمراز آن که درهیچ کلاس و دانشگاهی نمی شود نمونه آن را به دست آورد."

دقیقا همین طور است که گفته بودند. در مورد نوشتن مقاله برای فرهنگنامه هم گفته شان صدق می کند. چون با نوشتن مقاله برای یک دایره المعارف کودک و نوجوان کلی چیز از اساتید و همکاران خوب فرهنگنامه یاد می‌گیرم و تجربه ی بسیار خوبی را بدست می آورم. یکی از عادتهایم همیشه این است که کاری را شروع نمی‌کنم اما اگر بپذیرم و شروع کنم و به نوعی در بطنش بروم تا آخرش هستم. به قول معروف تا غرق شوم. البته این غرق شدنها بسیار شیرین و لذت بخش است و از این بابت هراسی به دل ندارم. خوب است در زندگی غرق شدنها این طوری باشد...

در آبان ماه امسال در کنگره انجمن کتابداری شرکت کردم. اما نشستها با هم تداخل داشت و مجبور بودی در همه شرکت نکنی و در تعداد محدودی توانستم حضور داشته باشم. با این حال کنگره امسال خوب بود. امیدوارم که سالهای آینده بهتر از این شود و همگان بتوانند مشارکت خوب علمی داشته باشند.  

شب یلدا یا همان شب چله که شب خاص و بیادماندنی  که برای ما ایرانی ها مهم و لذت بخش است. به مناسبت شب یلدا، فرهنگسرای اشراق جشنواره ای با نام" صد دانه یاقوت" برگزار کرده بود که کار جالبی بود و همچنین نشستهای مختلفی هم در جشنواره ترتیب داده بودند. یکی از این نشستهای خوب و تاثیر گذار: با موضوع "سلامتی و خواندن در ارتباط با انار" بود که استاد ارجمندم آقای دکتر زین العابدینی، در این باره صحبتهای خوبی کردند. یکی دیگر از برنامه های خوب در این شب یک دورهمی با دوستان خانوادگی مان داشتیم که شب خوب و خاطره انگیزی بود. جای دوستان خوب جان خالیییی... بود.

در اول هفته به دعوت یکی از دوستان در مراسم «یلدای ادکا» شرکت کردم. برنامه ی خوب و دلچسبی بود. با بسیاری از دوستان ادکایی که فقط اسمشان را شنیده بودم از نزدیک آشنا شدم. شب خوب و خاطره انگیزی بود. برایم جالب بود یکی از دانشجویان ارشد دانشگاه شهید بهشتی من را با اسم صدا کرد و بعد خودش را معرفی کرد و شناختم . از دوستان مجازی بودند.  دختر خوب و با محبتی بود و با هم تا جایی هم مسیر بودیم. چقدر خوب است افرادی که حتا یک بار هم ندیدی و زمانی با آنها روبرو می شوی خودشان پیشقدم می شوند برای آشنایی و ارتباط برقرار کردن. 

این بود قطره ای از اتفاقات دور و نزدیک در ماهی که گذشت و سپری شد. امیدوارم که زمستان خوبی داشته باشم و با اتفاقات خوب و دلپذیر...

به گفته خانم «ایران درودی»  در پایان کتاب در فاصله ی دو نقطه...!  

" به امید نور و بلور.."