بهار پُر هیاهو،
همان که دیگر بار به زندگی ام آمد
با خنده های بسیارش،
و ساعت هایش که مالامال
از رُزهای بی خیالند!
شعله ی غروب آسمان
با بوسه های سرخِ برگ های
نوزاده ی آشوکا (نام درخت)
حالا دزدانه به خلوتم می آید
از میان کوچه های تنها،
همراه با سایه های سر برآورده ی
سنگین با سکوت!
جایی که سبزیِ زمین،
هلاک از هوش می رود
در رنگ پریدگیِ بی چون و چرای آسمان!
************
روشنی، ای فروغ من،
که جهان را سرشار می داری!
ای بوسه ی دیدگان،
ای شیرینی بخش دل،
ای نور!
بر اقیانوس نور،
دلدار من پروانه وار بال می زند
تارک امواح نور،
از سوسن و یاسمن درخشان است.
نور، ای دوست ،
بر سینه ی ابرها غبار طلا می پاشد
و گوهر بسیار می افشاند.
برگرفته از کتاب: "گیتانجالی" «رابیندرانات تاگور»
ندای آغاز...
برچسب : نویسنده : azdanesho بازدید : 186