بی تو با خاطره هایت چه کنم؟
چه بگویم که غمش کرده اسیر فردا را...؟
من از این ثانیه ها می ترسم...!
چه بگویم؟ چه بنویسم؟
ببرد از دل من و از روح پریشان زده ام،دردها را...!
بی تو با خاطره هایت چه کنم...؟
چه بگویم به شقایق،
گل غم دیده ی تنها...!؟
او از آن شب که تو رفتی
قطره ای آب نخورده...
گویی در عمق نگاهش
دل به این سایه سپرده ...
و چه سرد است نبودنت...!
تو بگو:
بی تو با خاطره هایت چه کنم...؟
ندای آغاز...
برچسب : نویسنده : azdanesho بازدید : 192