سردیِ پاییز را که پشتِ سر گذاشتیم؛
از کوچه های زمستان که عبور کردیم؛
بهار را که دیدیم ؛
جوانه ها را که تنگ در آغوش فشردیم؛
به پشتِ سر نگاهی خواهیم انداخت،
به جای پاهایمان در صعب العبورترین مسیرها ،
به موانع و دیوارها و بن بست هایی
که با اضطراب فرو ریختیم ،
و به جای زخم های عمیقی که دیگر خوب شده اند...
روزی در آستانه ی طلوع، خواهیم ایستاد
و به شب های سیاهِ پشت سرمان زل خواهیم زد،
شب های غمگینی که تصور می کردیم صبح نمی شوند!
تمامِ یخ های بی مهری، با آفتابِ امید، ذوب خواهند شد
و قطره قطره بر زمین خواهند ریخت،
و زمین سبز خواهد شد، و آسمان آبی، و ستاره ها
امیدوارتر از همیشه خواهند تابید ...
روزی همه چیز درست خواهد شد،
ارسطوها آینه های خوشبختیِ این سرزمین را
از قعر اقیانوس ها بیرون خواهند کشید،
و ما دوباره خوب خواهیم شد،
دوباره خواهیم خندید، و فراموش خواهیم کرد
شب های سرد و غمگینِ قبل از بهار را ...
ندای آغاز...
برچسب : نویسنده : azdanesho بازدید : 196