دلم می خواست: سقف هستی فرو می ریخت
پلیدی ها و زشتی ها به زیر خاک می ماندند
بهاری جاودان آغوش وا می کرد
جهان در موجی از زیبایی و خوبی شنا می کرد
بهشتِ عشق می خندید...
به روی آسمان آبی آرام
پرستوهای مهر و دوستی پرواز می کردند...
به روی بامها، ناقوس آزادی صدا می کرد
مگو "این آرزو خام است"
مگو "روح بشر همواره سرگردان و ناکام است"
اگر این کهکشان از هم نمی پاشد
اگر این آسمان درهم نمی ریزد
بیا تا " فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم"
به شادی "گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم"
«فریدون مشیری»
ندای آغاز...
برچسب : نویسنده : azdanesho بازدید : 155