شعری برای تو

ساخت وبلاگ

این شعر را برای تو می گویم

در یک غروب تشنۀ تابستان

در نیمه های این رهِ شوم آغاز

در کهنه گور این غم بی پایان

 

این آخرین ترانه لالاییست

در پای گاهواره ی خواب تو

باشد که بانگ وحشی این فریاد

پیچد در آسمان شباب تو

 

اینجا ستاره ها همه خاموشند...

اینجا فرشته ها همه گریانند

اینجا شکوفه های گل مریم

بیقدرتر زخار بیابانند

 

اینجا نشسته بر سر هر راهی

دیو دروغ و ننگ و ریاکاری

در آسمان تیره نمی بینم

نوری ز صبح روشن بیداری...

 

بگذار تا دوباره شد لبریز

چشمان من ز دانه شبنمها...

رفتم ز خود که پرده در اندازم

از چهرِ پاک حضرتِ مریم ها...

« فروغ فرخزاد»

 

این شعر زیبای فروغ فرخزاد را دوست داشتم که به یاد مسافران و هموطن نان عزیزمان که جان خود را غم انگیز و غریبانه در سانحه دلخراش هوایی از دست دادند در اینجا بنویسم و به اشتراک بگذارم...

 

 

 

ندای آغاز...
ما را در سایت ندای آغاز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azdanesho بازدید : 197 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 6:50