کرونا: مهمان ناخوانده

ساخت وبلاگ

بالاخره مهمان ناخوانده که فکرش را نمی کردیم به ایران هم رسید. اواخر دی ماه جسته و گریخته در اخبار اعلام می کردند که در شهر ووهان چین، ویروس کرونا در حال انتشار و گسترش است. به طوری که باعث مرگ تعداد بیشماری از مردم چین شده است. جالب است که این ویروس کرونا با سال جدید چین در حال گسترش بوده است. همین طور در کشورهای مختلف جهان شیوع پیدا کرد. تا این که به کشور ما هم رسید و در استان های مختلف شیوع پیدا کرد و تاکنون همچنان ادامه دارد...  

روزهای بسیار سخت و ملال آوری همراه با اضطراب به سر می بریم.  همیشه در کتاب ها و مقالات و اخبار مربوط به بیماری های عفونی همچون: آبله، طاعون، مالاریا، سل، ایدز/ HIV، وبا، تیفوس، سارس و... خواندم و در فیلم های سینمایی و فیلم مستند در باره آنها گوش کردم و دیدم. تا این که در حال حاضر اکثر کشورهای جهان با ویروس کرونا (کوید 19) مواجه شدند وگاها با مرگ دست و پنجه نرم می کنند. تجربه ی این سه هفته اخیر  قرنطینه در منزل، مفهوم و قدر آزاد بودن را الان عملا می فهمم و لمس می کنم. یاد لحظه ها و روزها و ماه‌هایی افتادم که بدون هیچ گونه ناراحتی و نگرانی و دغدغه ای از منزل خارج می شدم و جاهایی که دوست داشتم می رفتم.  بدون دلهره و دلواپسی در بیرون می رفتیم و کسی کاری نداشت که کجا می‌خواهیم برویم... اما متاسفانه الان با توجه به شرایطی که پیش آمده است اجبارا نباید بیرون از خانه برویم. البته تنها ما در قرنطینه خانگی نیستیم. بلکه تعدادی از کشورهای دیگر دنیا هم با قرنطینه با این مهمان ناخوانده ی در حد توان و امکاناتشان مبارزه می کنند و در تلاش هستند که جلوی گسترش شیوع آن گرفته شود.

هیچ وقت تصورش را نمی کردم که یک زمانی  به طور اجبار در منزل  طولانی مدت بمانم. در طی این سه هفته اخیر که شرایط بحرانی‌تر و حساس تر شده بود در این فکر بوده و هستم که آیا دوباره می توانم به بیرون از منزل به هر جایی که دوست دارم بروم. آیا خویشاوندان عزیزم و اقوام دور و نزدیک، دوستان و همسایه هایمان را دوباره خواهم دید؟ و.... آیا دوباره به پارک شقایق ‌برای پیاده روی و قدم زدن می روم که از بوی عطر گل های رز و شب بو و درخت اقاقیا و ... سرمست شوم. و بسیار سوالاتی دیگری که ذهنم را مشغول کرده است. امیدوارم که از این وضعیت دردناک و بحرانی دوران کرونا رها شویم و زندگی دوباره به روال عادی برگردد و دوباره سلامتی، شادی  ارمغان و امیدبخش دل های گرم مان گردد.

در روزهای پایان سال 1398، ویروس کرونا آمد تا به ما بیاموزد: چقدر در کنار خویشاوندان و دوستان مان لذت بخش بود و آرامش دهنده بود و ما از آن بیخبر بودیم و توجه چندانی نمی کردیم. آمد و یادآور شد: چقدر دورهمی هایمان شادی آور و لذت بخش بود و بیخبر بودیم. چقدر آزادانه و بدون ترس معاشرت کردن و گردش و رفت و آمد با خانواده و اقوام و دوستانمان آرامش بهمان می داد و بی خبر بودیم. چقدر...

 ریزکرونای! حتما همان طوری که آمدی خواهی رفت. ولی درسهای بزرگی به ما دادی که قدر داشته هایی که داشتیم و ارزان هم بود را از این لحظه به بعد بدانیم... و شکرگزار نعمتها و داشته هایمان باشیم.

در این روزهای واپسین سال 1398، دوست داشتم به نوعی یاداشتهای روزانه و ماهانه در این سال را در اینجا بنویسم و به اشتراک بگذارم. اما متاسفانه نتوانستم کاملش کنم. در این روزهای بحرانی کرونا کمی به کارهای عقب افتاده ام رسیدم. کتابهایی که نصفه نیمه خوانده بودم را چند تا را تمام کردم و امیدوارم به طور کامل به بقیه کتابهایی که خریده بودم و بعضی از دوستان بهم هدیه داده بودند را تمام کنم. در این ماه غم از دست دادن یکی از اقوام نزدیکم که بسیار دوستش داشتم ناراحتم کرد و قلبم را به درد آورد. روحش شاد و  در آرامش باد.... و یادش گرامی باد

آخرین روزهای اسفند است،

 از سرِ شاخِ این برهنه چنار

مرغکی با ترنمی بیدار

می زند نغمه،

نیست معلومم

آخرین شکوه از زمستان است

یا نخستین ترانه های بهار؟! 

" محمد رضا شفیعی کدکنی" 

 

ندای آغاز...
ما را در سایت ندای آغاز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : azdanesho بازدید : 158 تاريخ : سه شنبه 2 ارديبهشت 1399 ساعت: 15:28