ندای آغاز

متن مرتبط با «ادبیات کودکان و نوجوانان بنفشه حجازی» در سایت ندای آغاز نوشته شده است

مروری از کتاب‌ ها

  • در اینجا به معرفی و مرور کتابهای جدید که در سالهای ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ منتشر شده اند می پردازم."من ات به دنبال" نویسنده بهمن فُرسی است و نشر بیدگل آن را منتشر کرده است. کتاب مجموعه ای از یادداشت های پراکنده و تعدادی ترجمه و خاطرات وی است. فُرسی در کتاب از تئاتر و ادبیات و سینما می گوید. یادداشت ها و ترجمه هایی از آرتور کوستلر، ساموئل بکت و بسیاری دیگر می آورد. او از دوران همکاری اش با انتشارات فرانکلین می نویسد. در خاطراتش با طنزی توامان تند و شیرین از هنرمندان سینماگر همچون: عزت الله انتظامی، علی نصریان، غلامحسین ساعدی، ابراهیم گلستان، جلال آل احمد، ایرج گرگین، ژاله اصفهانی، اسماعیل فصیح و شخصیت های دیگری یاد می کند. در کتاب پنجاه یادداشت و خاطره و ترجمه از نویسندگان و هنرمندان معروف به صورت آثار و داستانهایی از این بزرگان است. کتاب "دلایلی برای زنده ماندن".نویسنده مت هیگ. مترجم گیتا گرکانی که انتشارات علمی و فرهنگی منتشر کرده است. این کتاب حاصل مبارزه ی نویسنده با افسردگی و اضطراب بسیار شدیدی است که نزدیک بود او را از پای درآورد. اثری کوتاه و صریح در باره ی برخورد درست با بحران های روحی و شیوه ی لذت بردن از زندگی که در قالب داستان های کوتاه در متن آورده شده است. کتاب راهنمایی است برای این که چطور از زندگی در این جهان لذت ببریم و بتوانیم با مشکلات زندگی مبارزه کنیم. کتاب "لهجه ها اهلی نمی شوند: تجربه ی زندگی میان زبان‌های عربی و انگلیسی" نویسنده پائولین قلدس، خالد مطاوع. ترجمه ی بتول فیروزان کتاب توسط نشر اطراف منتشر شده است. کتاب "لهجه ها اهلی نمی‌شوند" دومین کتاب از مجموعه "زندگی میان زبان‌ها" ، مجموعه‌ای از ناداستان‌های ده نویسنده ی شاخص عرب- آمریکایی اختصاص یافته که هر کدام صدای, ...ادامه مطلب

  • آن سفر کرده که صد قافله دل همرهِ اوست...

  • در دوران زندگیم تمایلی به دوست داشتن و نگهداری از حیوانات را نداشتم. البته به غیر از فنچ، قو، آهو و اسب که بسیار زیبا هستند دوست دارم و خوشم می آید و مدتی هم دوتا فنچ زیبا داشتیم که بعد از مدتی مردند. در دوران کرونا بود که ورق تازه ای در زندگی‌ام باز شد. یک گربه‌ی زیبا و ملوس و ماشالله بزرگ پشت پنجره اتاق بچه ها با میو میو کردن هایش دل همه مان را برد و به لرزه در‌آورد. اول بهش غذا گوشت و مرغ می‌دادیم. اما نمی‌خورد و ما تعجب می کردیم . درسا از اینترنت و دوستش که گربه داشتند اطلاعاتی درباره‌ی نوع غذای گربه بدست آورد. ما برایش غذای مخصوص گربه خریدیم و کم کم بهش دادیم و می‌خورد. از آن زمان تا حالا او به ما عادت کرد و ما هم به اون. طوری شد که به داخل منزل هم می آمد و چند ساعتی بود و بعد به بیرون می رفت و چرخی می‌زد. بعد از یک فاصله‌ای دوباره برای آب و غذایش به داخل می آمد. گاهی هم شبها می ماند و صبح زود می رفت و دوباره بر‌می‌گشت. یکی از خصوصیات بارز این گربه‌ی پسر زیبا و لوس این است که دوست دارد که در داخل منزل که می آید یکی پیشش باشد و نوازشش کند و کمی هم ترسو است. ابته گاهی بچه ها این کار می کردند. اگر زمانی که گربه ای در بیرون دنبالش می کرد از ترسش در میرفت و به قول گفتنی فرار را بر قرار ترجیح می‌داد. همیشه بعد از یک فاصله‌ای مجددا بر می‌گشت. اینها را به عنوان مقدمه‌ای برای شیوه ی آمدنش به منزل مان و خصوصیات او بازگو کردم که بگویم الان دو هفته است که رفته و ازش خبری نداریم. در کوچه و خیابان های اطراف منزل را گشتیم اما ردپایی از او نیست... که نیست... ناگفته نماند که سال قبل دو بار به خاطر این که گربه‌ی دیگری دنبالش کرده بود. او از ترسش رفت و ده روزی نبود اما بالاخره برگشت. گربه, ...ادامه مطلب

  • مرور کتاب آئورا

  • معرفی کتابکتاب «آئورا» نوشتۀ نویسندۀ مکزیکی «کارلوس فوئنتس» با ترجمۀ «عبدالله کوثری» است. کتاب توسط نشر نی منتشر شده است. آئورا، نام دیگر تمنا است. برگرفته از واژۀ یونانی« آورا» به معنی نسیم، نسیمی که انعکاسی ست از انرژی‌های موجود در بدن که شخصیت و طرز زندگی و افکار و احساسات انسانی را منعکس می‌کند. رمان کوتاه آئورا از زاویه دید دوم شخص مفرد روایت شده است. تمام داستان با تو مفرد خطاب می شود. به طوری که خواننده با راوی یکی می شود.دربارۀ کتاب خانم پیری به نام کونسوئلو که در خانۀ قدیمی در فرانسه با برادرزاده اش دختری بیست ساله به نام «آئورا» و خرگوش و گربه‌اش زندگی می‌کند. چند وقت پیش تصمیم می‌گیرد که دست نوشته‌‌ها و خاطرات شوهرش «ژنرال یورنته» که یکی از ژنرال های ارتش مکزیک است را تا قبل از مرگش مرتب کند. او به دنبال کسی می‌گردد که خاطرات همسرش را جمع و جور کند و آن ها را دوباره بنویسد و منتشر کند. «آگهی استخدام: تاریخدان جوان، جدی، با انضباط. تسلط کامل بر زبان فرانسۀ محاوره ای.» جوان، تسلط بر زبان فرانسه، کسی که مدتی در فرانسه زندگی کرده باشد، مقدم است. بخاطر همین آگهی استخدام در روزنامه می‌دهد و با عنوان «تاریخدان جوان نیاز دارد و دستمزد خوبی هم بابت آن درنظر گرفته شده است. «حقوق چهار هزار پسو در ماه، خوراک کامل، اتاق راحت برای کار و استراحت.» اما در آگهی یک شرط نوشته شده: ویراستار باید در منزل پیرزن ساکن شود و در آن جا کار کند. پسر جوانی به نام «فلیپه مونترو» آگهی را در روزنامه می‌خواند. با خودش فکر می‌کند که چنین فرصتی هر روز برایم پیش نمی‌آید. فلیپه مونترو، بورسیۀ سابق در سوربون، تاریخدانی انباشته از اطلاعات بی ثمر، خو کرده به کندوکاو در لابلای اسناد زرد شده، آموزگار نیمه , ...ادامه مطلب

  • مروری به کتاب فلسفۀ هانا آرنت

  • هفته قبل به «کتابفروشی همیشه» در مجتمع تجاری گلستان در شهرک غرب سری زدم. در مجاورت کتابفروشی کافه کتاب خوبی هم دایر است. گاهی کتاب که می خرم برای یک ساعتی در آنجا می نشینم و نوشیدنی میل می کنم و کتاب را هم تورقی می اندازم. آنجا به نوعی برایم پاتوق فرهنگی شده است. کتابفروشی محیط خوب و دلبازی دارد با فروشنده های خوش اخلاق و اهل کتاب. یک باری که به آنجا رفته بودم شاهد گفت و گوی دو نفر از فروشندگان آنجا بودم که درباره ی کتابهای یک نویسنده با هم تبادل نظر و صحبت می کردند. منهم در میان فقسه های کتاب در پی جستجوی کتابی بودم که به طور ناخودآگاه صحبتهای آنها را شنیدم. برایم این گپ و گفت و گو جالب و جذاب کننده آمد. با خودم فکر کردم که تنها کتابداران مرجع در کتابخانه‌ها نیستند که باید از دانش کافی درباره ی کتابها بدانند و همیچنین از مهارت و ارتباط خوب برخوردار باشند. فروشندگان کتابفروشی ها هم باید توانایی و دانش لازم را در پاسخگویی به مراجعان داشته باشند. زمانی که سنم کمتر بود دوست داشتم که در یک کتابفروشی کار کنم. البته الان هم بدم نمی آید اما روزمرگی ها و گرفتاری های زندگی مجال به تصمیم درست نمی دهد. در جامعه ای زندگی می کنیم که از یک ساعت بعدش اطلاع نداریم که چه اتفاق و تحولاتی رخ می دهد. با تمام این ها، در کتابفروشی همیشه، به کتابهایی که روی قفسه بودند نگاهم جلب شد. جلوتر رفتم و کتابهای در حوزۀ فلسفه از فیلسوفان مختلف را دیدم. یکی از آن کتابها کتاب «, ...ادامه مطلب

  • مروری بر کتاب پیاده روی؛ و سکوت، در زمان هیاهو

  • کتاب پیاده‌روی؛ و سکوت، در زمان هیاهو، جلد ششم از مجموعه خرد و زندگی نشر گمان است. این مجموعه آثاری را ارائه می‌دهد که هدف آن آوردن فلسفه و اندیشه و تامل به درون زندگی روزمره انسان های امروزی است.نویسنده‌ی کتاب:ارلینگ کاگه (متولد 15ژانویه 1963) کاوشگر ، ناشر، نویسنده، وکیل ، مجموعه دار هنر، کارآفرین و سیاستمدار نروژی است. او در سال 1990 و به همراه بورگ اوسلند اولین کسانی بودند که بدون پشتیبانی از قطب شمال عبور کردند. آن ها حدود 800 کیلومتر را با اسکی طی کردند و لوازم خود را روی سورتمه ها کشیدند. سپس کمتر از سه سال بعد، در سال های 1992تا 1993، کاگه اولین لشکرکشی بدون پشتوانه و انفرادی به قطب جنوب را به پایان رساند و در طی 50 روز مسیر 814 مایل (1310 کیلومتر) را طی کرد. در طول اعزامش هیچ گونه ارتباط رادیویی با جهان خارج نداشت.در این کتاب نویسنده سفر پنجاه روزه به قاره ی جنوبگان (قطب جنوب) با توصیف زیبا و طمطراق خاصی بازگو می‌کند. او با تامل حیرت انگیزی و با ذوق و شوق وصف ناپذیری به کشف سکوت پیرامون ما و سکوتِ درون ما و سکوتی که می‌توانیم ایجاد کنیم می‌پردازد. وی با مطرح کردن تجربه‌ اش از سفرهای مختلف و بویژه قطب جنوب و اشاره به نقل قول‌هایی از شاعران، نویسندگان و هنرمندان و کاشفان در این باره به خواننده کتاب نشان می‌‌دهد که پیاده‌روی در سکوت برای سلامتی و زندگی‌ خوب و ضروری است و می‌تواند برایمان در زندگی به گشایش شگفت آوری رقم زده شود که از آن باید قدردانی کرد. اثر فوق به شکل‌های گوناگون به موضوع پیاده روی و سکوت در اطراف و هم در درون ما می پردازد.. کاگه در سفرش با پیاده روی و سکوت به قطب جنوب ، خواننده را همراه سفرش می کند و راه حل ها و تجارب بسیاری را پیشِ روی اش می گذارد و ا, ...ادامه مطلب

  • آدم ها عطرشان را با خود می آورند

  • هرتا مولر (زاده ۱۷ اوت ۱۹۵۳) نویسنده، شاعر و مقاله‌نویس رومانیایی‌تبار آلمانی است که سال ۲۰۰۹ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. مولر سال ۱۹۵۳ در یک روستای آلمانی‌زبان در غرب رومانی به دنیا آمد و خانواده‌اش جزو اقلیت آلمانی کشور رومانی بود. او سال ۱۹۸۷ به آلمان مهاجرت کرد. پیش از مهاجرت در دو رشته زبان آلمانی و ادبیات رومانیایی تحصیل کرده بود. مولر در آلمان به تدریس دردانشگاه پرداخت و از سال ۱۹۹۷ عضو آکادمی زبان آلمان شد. در سال ۲۰۰۹ کمیته نوبل ادبیات اعلام کرد «نوبل ادبیات به هرتا مولر تعلق می‌گیرد، کسی که با تمرکز بر شعر و نثر ساده دورنمای زندگی کسانی را که زندگی‌شان مصادره شده به تصویر کشیده‌است. اما اعطای جایزه نوبل ادبیات به این نویسنده آلمانی، تقریباً هم‌ زمان با بیستمین سالگرد فروریختن دیوار برلین صورت گرفت و بسیاری از رسانه‌های آلمان نسبت به آن واکنش مثبت نشان دادند. هرتا مولر دارای آثار بیشماری است. وی تاکنون ۱۸ کتاب در زمینه‌های رمان، داستان، شعر و مقاله منتشر شده‌است. همه آثار او به زبان آلمانی هستند. آثار او در زیر ذکر گردیده است.زمین‌های پست (ته دره)، ۱۹۸۲ (ترجمه مهرداد وثوقی، انتشارات مروارید، ۱۳۹۲)گذرنامه، ۱۹۸۶ (ترجمه مهرداد وثوقی، انتشارات مروارید، ۱۳۹۰)سرزمین گوجه های سبز، ۱۹۹۴ (ترجمه غلامحسین میرزا صالح، انتشارات مازیار)قرار ملاقات، ۱۹۹۷ (ترجمه مهرداد وثوقی، انتشارات مروارید، ۱۳۹۱) (ترجمه آهنگ حقانی، انتشارات هیرمند، ۱۳۹۳)زمین پست، ۲۰۱۲ (ترجمه رباب محب، انتشارات بوتیمار، ۱۳۹۲)گرسنگی و ابریشم ۲۰۰۹(ترجمه رباب محب، انتشارات بوتیمار، ۱۳۹۲)آونگ نفس، ۲۰۰۹اردوگاه عذاب، ۲۰۰۹(ترجمه شروین جوانبخت، انتشارات خوب، ۱۳۹۹)در اینجا یکی از شعرهای خوب او درج شده است.************آدم‌ه, ...ادامه مطلب

  • عادت های خوب، عادت های بد

  • در دوران زندگی هر کسی یک سری اصول و راهبردهایی وجود دارد. برخی از این اصول و راهبردها به صورت عادت های خوب و عادت های بد در زندگی متجلی می شوند. عادت های خوب که از نامش مشخص است که مناسب و خوب است. اما عادت های بد در رفتارها و عملکرد ما گاهی به صورت ناخودآگاه خودشان را نشان می دهند. با عادت خوب و بد ما زندگی می‌کنیم، گاهی بدون این که متوجه شویم به انجام عادت های بد تن در می دهیم و برایمان یک جوری عجین شده و با آنها زندگی می کنیم. انسان از آنجایی که همیشه دوست دارد از هر چیزی در زندگی بهترین را داشته باشد و به نوعی کمال گرا است و در صدد است که عادت‌های خوب را جایگزین عادت های بد کند. تغییر عادت ها می تواند خود جوش باشد و به مرور تحقق پیدا کند. همان طور که می دانیم تغییر عادت‌های زندگی چه خوب و چه بد، کاردراز مدت است و باید با یک برنامه‌ریزی درست و تمرین سعی کنیم که عادت های بد را دور بریزیم و به جای آن عادت‌های خوب را جایگزین کنیم. تنها با تداوم و استمرار امکان پذیر خواهد شد. خوشبختانه برای انجام آن می توان به اطلاعات بیشتری در اینترنت و همچنین منابع معتبر علمی و پژوهشی در کتابخانه ها دسترسی داشته باشیم. در اینترنت و به طور کل فضای مجازی اطلاعات بیشمار و سرسام آوری روبرو هستیم. به طوری که اطلاعات زیاد و کاذب برای کاربر گیج کننده می‌شود و تشخیص اطلاعات درست از نادرست برای کاربر دشوار می‌شود. در اینجا اگر کاربر از سواد اطلاعاتی لازم داشته باشد و با علم و اطلاعات درست به راحتی می تواند اطلاعات درست و نادرست را تشخیص بدهد و به اطلاعات مورد نیاز خود برسد. یاد واحد درسی «ذخیره و بازیابی اطلاعات» در دوره ارشد افتادم که بحث جامعیت و مانعیت اطلاعات مطرح بود. آن زمان که دانشجو بودم شاید, ...ادامه مطلب

  • داستانهای کوتاه زنان

  • روزهای پاییزی از پی هم همچنان می گذرد. هر کسی به دنبال این است که زندگی را به سبک خاص و معیارهای منتخب خودش بگذراند. انگار زندگی آن عطر همیشگی را نمی دهد. بعضی از افراد تنها و بی احساس و ازهم دور شدند. البته کسی مقصر نیست. بعد از دوران پاندومی کرونا به طور کل وضعیت زندگی مختل شد و اوضاع و احوال همه یک جورهایی دگرگون شد. با این حال، زندگی جریان دارد و با تمام روزهای تلخ و شیرینش می گذرد و نباید ناامید شد. در این میان، هر کسی راه خودش را پیدا کرده و با توجه به شرایط زندگی و علائق خودش بدنبال کارهای خوب و تاثیرگذار می رود. با این حال، در این روزها، با توجه به اخبار ناگوار و غمناک که می شنوم، ترجیح می دهم که کتاب بخوانم و به کارهای خوب و دستاوردهای ثمربخشی برسم. خوشبختانه در تابستان امسال موفقیت و دستاوردهای خوبی را بدست آوردم. یکی از دستاورد های خوبم، همکاری در تدوین کتاب «آشنایی با مطبوعات و رسانه ها» که اولین تجربه ام در تدوین کتاب است. نسخه ی الکترونیکی از کتاب در اپلیکیشن طاقچه منتشر و به اشتراک گذاشته شده است و نسخه ی چاپی آن هم در دست انتشار است. دستاورد دیگر پذیرش چکیده ی مقاله‌ی مشترک در کنگره ی بین المللی ادبیات کودکان با عنوان «قدرت قصه ها» IBBY (دفتر بین المللی کتاب برای نسل جوان) در پوتراجایای مالزی سال 2022 بود. که متاسفانه نتوانستم شرکت کنم. شرکت در دوره های مختلف مدرسه نویسندگی، حس خوب خواندن و نوشتن، بویژه صفحات صبحگاهی و نوشته‌های دیگر، برایم یک عادت خوب و دائمی شده است. و همین طور آشنایی با انواع کتاب های مختلف داستانی و غیر داستانی در این دوره ها بازده خوبی حاصل شد. در روزهای تابستان برنامه ای منظم را در طول هفته برای خودم گذاشتم، یکی از برنامه هایم رفتن به کت, ...ادامه مطلب

  • تک گویی(Monologue)

  • تک‌گویی مونولوگی خطاب به خود است، افکاری که با صدای بلند بدون خطاب به دیگری بیان می شوند. صحبت یک نفره ای است که ممکن است مخاطب داشته باشد یا نداشته باشد و از این نظر، تک گویی انواع گوناگونی دارد و از آن جمله تک گویی درونی، تک‌گویی نمایشی و تک‌گویی خودگویی یا حدیث نفس است. تک‌گویی به عنوان وسیله ای در نمایش برای اجازه دادن به یک شخصیت است. تک‌گویی می تواند از زبان موجود زنده چه انسان و چه حیوان باشد. متن زیر تک‌گویی واقعی از زبان گربه ی خانگی مان است که حدود یک سال است با ما عادت کرده و ارتباط خوبی برقرار کرده  و من در اینجا از زبان او بازگو می‌کنم.من یک گربه زیبا و جذاب هستم. یک گربه معمولی؛ مثل همه ی گربه ها. گربه ای هستم با پوستی به رنگ مشکی و دودی با چشمان سبز و گیرا و در پشتم یک خال سفید دارم. بهار سال پیش بود که من گرسنه و تشنه در جستجوی غذا می گشتم. در حین گشت شبانه بودم که از یک تراس بزرگ با گلدان‌های متنوع از گلهای زیبا و رنگارنگ که به طور خاصی چیده شده بود سر درآوردم. در این میان خودم را به پشت دری که رو به تراس بود رساندم. از بس که چند ساعتی راه رفته بودم خیلی گرسنه  و تشنه بودم. ابتدا اندکی مکث کردم و در پشت پنجره اتاق نشستم و شروع به «میو میو» کردم. تا چند دقیقه ای از پشت در کسی به سراغم نیامد. همین طور آوای مختلف از خودم در آوردم. تا این که دختر جوانی در را باز کرد و به من با مهربانی نگاه و توجه کرد. برایم کمی گوشت گذاشت اما متاسفانه من عادت به خوردن گوشت نداشتم. به خاطر دارم از زمانی که بچهی کوچکی بودم به غیراز شیر مادر و بعد غذای مخصوص گربه چیز دیگری بهم داده نمی شد تا بخورم. خانواده ای که سرپرستی مرا قبول کرده بود فقط غذای مخصوص گرب, ...ادامه مطلب

  • ادبیات خاطره نویسی: خاطرات کتابی

  • در یک صبح تابستانی به فکر این بودم که موضوعی برای نوشتن انتخاب کنم. به طرف قفسه کتابخانه ام رفتم. کتاب های بی‌شماری دارم و در حین نگاه در فکر این بودم که برخی از آن ها را نیمه خوانده رها کردم. چطور برنامه ریزی بکنم و کتاب های ناخوانده را بخوانم. با خرید کتاب های جدید با کتاب های ناخوانده که آن ها ماه ها در قفسه کتاب ثابت در سر جای خودشان مانده بودند. حیف که زبان به سخن نداشتند که به من بگویند آهای صاحب این کتاب ها، نظری و لطفی هم به ما کنید. از بس در اینجا روزها و ماه ها به حالت سکون خوابیدیم و گرد و غبار آلود شدیم دیگر برایمان ماندن در قفسه کتابخانه ملال آور شده است و دوست داریم کسی بیاید و ما را با خودش ببرد. تنه ی مقوایی و سخت پوش ما از این که لمس نشده و ورق نخورده خسته و رنگ پریده و زرد شده است. آن عطر برگ های تنه مان کمرنگ شده است. با این فکر، با ذوق و شوق به طرف قفسه کتابهایم رفتم. ابتدا با خودم قرار گذاشتم که به قصد قرعه چشم‌هایم را ببندم و دستم را روی عطف یک کتاب بگذارم و یکی از کتابها را از کتابخانه بردارم. با چشم های بسته دستم به عطف یک کتاب کوچک خورد آن را لمس کردم. بعد چشم هایم را باز کرده و کتابی با جلد شومیز و قطع پالتویی با عنوان « نقش هایی به یاد: گذری بر ادبیات خاطره نویسی» را دیدم و از قفسه برداشتم. کتاب جزو کتابهای نیمه خوانده ام بود که تعدادی از فصل هایش را خوانده بودم. با این حال، شروع به خواندن بقیه کتاب کردم. حتما شما هم مانند من در کتابخانه تان کتاب های ناخوانده زیاد دارید. آثاری که هنوز فرصت نکرده ایم آن ها را بخوانیم. صبر کردیم که فرصتی مهیا شود تا خدمت شان برسیم. هر زمان که چشم مان به آن ها می افتد، شرمنده شان می شویم. گاهی تعداد کتاب های در قفسه , ...ادامه مطلب

  • برای نویسنده شدن آدم باید کمی هم دیوانه باشد!...

  • هنری گراهام گرین (زادهٔ ۲ اکتبر ۱۹۰۴ – درگذشتهٔ ۳ آوریل ۱۹۹۱) رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، منتقد ادبی و سینمایی و نویسندهٔ پرکار داستان‌های کوتاه انگلیسی بود.  او در طول عمر طولانیش در غالب معرکه‌های سیاسی و انقلابی گوشه و کنار جهان حاضر و ناظر بود و ماجراهای داستان‌هایش عمدتاً در متن همین وقایع قرن بیستم می‌گذرد، آثاری که ابهامات انسان نوین در این دنیای ناآرام را می‌نماید. https://fa.wikipedia.orgگراهام گرین نویسنده ی داستان های کوتاه می گوید : «برای نویسنده شدن آدم باید کمی هم دیوانه باشد.» منظور از جمله ی فوق به نظرمی آید که اگر علاقه به نوشتن و نویسندگی دارید باید هدفمند و با برنامه ریزی جلو بروید و پیشرفت کنید. باید کار و تمرین زیادی کنید. باید تشنه نوشتن باشید و مانند کسی که مجنون است دست به قلم شوید و دیوانه وار بنویسید. در اول راه باید مدام بخوانیم و بنویسیم. به طوری که خواندن و نوشتن برایمان عادت شود و بتدریج به هدف مان نزدیک تر می شویم . اگر می خواهیم که در راه نوشتن و نویسندگی موفق شویم پیوسته نوشتن را باید ادامه داد. اگرچه شاید در ابتدای راه خسته شویم و آن طور که می خواهیم راضی نشویم. اما با انگیزه ، پشتکار و تداوم هر چه بیشتر سرانجام به هدف مورد نظر در امر نوشتن و نویسندگی می رسیم. در این جمله ی گراهام گرین پیامی نهفته است که برای هر هدفی  باید زحمت کشید و آن قدر جسور باشیم  که از دشواری های راه نترسیم. اگر با شکست مواجه شدیم دوباره بلند شویم و به راه مان ادامه دهیم. جمله ی گراهام گرین من را به یاد کتاب 28 اشتباه نویسندگان انداخت. نویسنده کتاب "جودی دلتون" در کتاب به نکات برجسته بیشماری درباره‌ی اشتباهات نویسندگی اشاره ک, ...ادامه مطلب

  • سالی که گذشت، چه فکر کردم و چه شد!....

  • از ابتدای سال 1400 همچنان مراقب سلامتی  خود و خانواده ام بودم. از حضور در جاهای عمومی خودداری می کردم. امسال همه فکر می کردند که دیگر کرونا تمام می شود. اما غافل از این که این مهمان  ناخوانده، امسال هم مهمان کل جهان است. با تمام فراز و نشیب های دوران کرونا، در دراز مدت اکثر مردم در سبک و نوع زندگی شان تحولی شگرف بوجود آمد. بسیاری از کارهایی که قبلا تجربه نکرده بودیم به میمنت کرونا تست و تجربه جالب و فراموش نشدنی را کسب کردیم. یکی از این تجربه ها شرکت در کلاس های غیر حضوری و آنلاین بود. من هم مانند بسیاری از افراد این تجربه جالب را امتحان کردم و طمعش را چشیدم . برایم تجربه خیلی دلچسبی بود. در ابتدای کرونا کلاس های آنلاین آزمون و خطا هم داشت. اما کم کم برای همه جا افتاد و بازده و عملکرد خوب و قابل توجهی بدست آمد. امسال کارگاه های مختلفی  شرکت کردم که هرکدام به نوعی برایم جدید و جذاب بود. در هنگام حضور در کارگاه ها به این فکر می کردم که چقدر خوبه آدم در خانه پشت میز کارش بشیند و لپ تاپ را روشن کند و در یک کلاس مورد علاقه ات شرکت کنی و از استاد و مطالب جدید و تاثیر برانگیز ل, ...ادامه مطلب

  • برای نویسنده شدن آدم باید کمی هم دیوانه باشد!...

  • هنری گراهام گرین (زادهٔ ۲ اکتبر ۱۹۰۴ – درگذشتهٔ ۳ آوریل ۱۹۹۱) رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، منتقد ادبی و سینمایی و نویسندهٔ پرکار داستان‌های کوتاه انگلیسی بود.  او در طول عمر طولانیش در غالب معرکه‌های سیاسی و انقلابی گوشه و کنار جهان حاضر و ناظر بود و ماجراهای داستان‌هایش عمدتاً در متن همین وقایع قرن بیستم می‌گذرد، آثاری که ابهامات انسان نوین در این دنیای ناآرام را می‌نماید. https://fa.wikipedia.orgگراهام گرین نویسنده ی داستان های کوتاه می گوید : «برای نویسنده شدن آدم باید کمی هم دیوانه باشد.» منظور از جمله ی فوق به نظرمی آید که اگر علاقه به نوشتن و نویسندگی دارید باید هدفمند و با برنامه ریزی جلو بروید و پیشرفت کنید. باید کار و تمرین زیادی کنید. باید تشنه نوشتن باشید و مانند کسی که مجنون است دست به قلم شوید و دیوانه وار بنویسید. در اول راه باید مدام بخوانیم و بنویسیم. به طوری که خواندن و نوشتن برایمان عادت شود و بتدریج به هدف مان نزدیک تر می شویم . اگر می خواهیم که در راه نوشتن و نویسندگی موفق شویم پیوسته نوشتن را باید ادامه داد. اگرچه شاید در ابتدای راه خسته شویم, ...ادامه مطلب

  • عطر یادهای تو

  • می سوزم و عطر یادهای تو را می دهمعطر بال پرنده ای تازه سالکه به اشتیاق قوس قزح پر گرفتو به خانۀ خود برنگشتیادهای تو دریاستو من نهنگ گمشده ایکه در پی قوییدر جویی غرق شد!یادهای تو بارانی سرکش استکه به اشتیاق دهانم مست می کندو سر به شیشۀ آسمان می کوبدصبحی ژاله بار استکه می بارد بر من بیدارم می‌کندو آفتابچشم گشوده به منصبح‌ بخیر می گوید « شمس لنگرودی »  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چه زیبا بود...

  • آنا آخماتووا شاعر و نویسنده اهل روسیه است. او در ۲۳ ژوئن سال ۱۸۸۹ در بالشوی فانتان در نزدیکی بندر اودسا به دنیا آمد. او یکی از مهم ترین شاعران روسیه در قرن بیستم بود. نام وی در فهرست نهایی نامزدهایِ برندگان جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۶۵ قرار گرفته بود. او یکی از پرتاثیرترین شاعران شعر مدرن روسیه است. تاثیر به سزایی بر شاعران نسل پس از خودش همچون: یوگنی یفتوشنکو، آندری وازنسنسکی و بلّا آخمادولینا انکار ناپذیر است. مضمون و بن مایه های اشعار آنا را گذر زمان، خاطرات و یادبودهای گذشته، سرنوشت زن هنرمند، دشواری ها ، تلخی ها و فراز و نشیب های زندگی و نوشتن در  دوره ی استالین تشکیل می دهد. از آثار او خروسک طلایی، آدولف بنیامین سونستان و میهمان سنگی  را می توان‌نام برد. آنا آخماتووا اشعار ۱۵۰ شاعر را از ۷۸ زبان مختلف دنیا به روسی ترجمه کرده است. به طوری که بیت های ترجمه شده توسط او، بیش از ۲۰ هزار است. آنا آخماتووا در واپسین روزهای ۱۹۶۵ در بیمارستانی در حوالی مسکو بستری می شود و در ۵ مارس ۱۹۶۶ در سن ۷۷ سالگی درگذشت.در اینجا گزیده ای از اشعار او از کتاب «خاطره ای در درونم است» نوشته شده است.چه زیبا بود نشستن در اتاقپس از آن ساعت های بودن در بیرونو چه راحت دلمپیش از آن که بدانمبه یغما رفتمهمانی سال نو چه سخاوتمندانه بودبر روی میز- گل سرخ تازه چیده و شبنم بر چهرهو چه سرخوشانه پروانه را دیدمکه در سینه ام پَر پَر می زنددر آن اتاق گرم و راحتبی درنگ شناختم دزد را، از چشمانشاما خوب می دانم،دیری نمی پاید کهباز می گرداندآن چه را که به یغما برده است. **********خاطره ای در درونم استچون سنگی سپید درون چاهی.سرستیز با آن, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها